- گران نظر
- آنکه از روی ناز و تبخر از گوشه چشم بمردم مینگریسته باشد
معنی گران نظر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه کند حرکت کند، کندرو، برای مثال دو سنگ است بالا و زیر آسیا را / گران سیر زیر و سبک رو به بالا (خاقانی - ۸۱۵)
عالی قدر، گران پایه، ارجمند
انسان یا حیوانی که بار سنگین بر پشت داشته باشد، درخت پرمیوه، کنایه از شخص بردبار، زن آبستن
آهسته و بسیار رو: سایه که نقیض ساز مرد است در طنزگری گران نورد است. (نظامی)
گران نال بزرگ سم کلانسم چارپایی که نعل بزرگ دارد، بزرگ سم پهن سم: قوی پشت و گران فعل و سبک خیز بدیدن تیز بین و در شدن تیز. (نظامی)
سختگیر دیر گیر، آنکه در امور صبر و ثبات ورزد
گرانپایه ارجمند گران پایه عالی قدر ارجمند: گران قدران نیامیزند صائب با سبک مغزان ببرگ کاه کی آهن ربا مایل تواند شد ک (صائب)
آنکه کند حرکت کند دیررو دیر جنب مقابل سبک سیر: دو سنگ است بالا و زیر آسیا را گران سیر زیر و سبک سیر بالا. (خاقانی)، دیر نفوذ کننده بطی التاثیر: کوشش جان برنیاید با گرانیهای جسم آب در آهن گران سیر است چون آهن در آب. (صائب)
متکبر، خودخواه، خودسر، مغرور، مست
کندرو بطی السیر بطی الحرکه: ... زیرا که فرودین سبکروتر بود و بگرانروتر همی رسد
آنکه خود را برتر از دیگران داند متکبر مغرور: اگر خسیسی برمن گران سر است رواست که او زمین کثیف است و من سما سنا. (خاقانی)، صاحب سپاه انبوه سپهسالار، مست و مخمور: در قصب سه دامنی آستیی دو برفشان پای طرب سبک برآرا زچه زنی گرانسری. (خاقانی)، خشمگین غضبناک